به گزارش خبرگزاری مهر، مراسم یادبود جهانگیر خسروشاهی یکشنبه ۲۵ اردیبهشت در غرفه مجمع ناشران انقلاب اسلامی برگزار شد. در این مراسم که با همکاری انجمن قلم و مجمع ناشران برگزار شد، خانواده مرحوم خسروشاهی، محسن مؤمنی شریف، محسن پرویز، احمد شاکری، خانم امینی، راضیه تجار، آقایان اسماعیلی و احمد میرزاده، عضو هیئتمدیره انجمن قلم، حضور داشتند.
در ابتدای این یادبود، محسن پرویز، رئیس هیئتمدیره انجمن قلم، در توصیف مرحوم خسروشاهی گفت: اگر بخواهم او را در یک جمله توصیف کنم، میگویم او یک نویسنده متعهد و متدین بود که تمام طول عمر و دوره کاریاش کوشید تا به ادبیات انقلاب اسلامی خدمت کند و بی اغراق، در اکثر کارهایی که ایشان انجام داد، خیر و برکت وجود داشت. آشنایی ما مربوط به دهه شصت است. ایشان و یکی دیگر از همکارانشان در نگارش فیلمنامه «دیدهبان» که بعد توسط ابراهیم حاتمی کیا بازنویسی و تولید شد، کمک کرده بودند. بعد از آن، ما با هم ارتباطات محدود داشتیم.
وی افزود: از لحاظ اخلاقی ایشان فردی وارسته بود. به طور خلاصه، نویسندگان و شعرای ما دو بعد دارند. یکی بعد شخصی، یکی بعد کاری. کسانی که هم در بعد شخصی متخلق باشند، هم در بعد کاری آثار فنی و ارزشمند داشته باشند، کم نیستند؛ ولی همه واجد این صفات نیستند. گاهی افرادی را میبینیم که نوشتههایشان متعهدانه است؛ اما در مسائل شخصی زیاد متخلق به نوشتههایشان نیستند. یا اینکه نوشتههایشان فنی و قابل اعتنا نیست. سطح فنی نوشتههای آقای خسروشاهی در حد قابل قبول بود. از نظر شخصی هم متخلق و مؤمن و باورمند به ارزشهای انقلاب بود.
پرویز در ادامه صحبتهایش بیان کرد: اواسط دهه هفتاد، من نقدی بر رمان «زخمدار» ایشان نوشتم و مصاحبه مفصلی با ایشان کردم که یک صفحه کامل روزنامه ایران را پر کرد. در آن مصاحبه، نوع نگاه ایشان برای من جالب بود. ایشان سؤالی را مطرح میکرد که اساساً وقتی ما داریم قصه مینویسیم، این قصه زاییده و پرداخت ذهنی ماست. به نوعی حقیقت محسوب نمیشود. آیا شرعاً مجازیم که در این سطح مطالب را ارائه کنیم؟ خودش هم این موضوع را تحلیل فلسفی و فقهی میکرد و آن را مجاز میدانست. اینکه کسی اینجوری راجع به این موضوع فکر کند که حتی اگر میخواهیم داستان بنوسیم، آیا به لحاظ شرعی مجازیم یا نه، جالب است.
محسن پرویز در ادامه گفت: گروهی از نویسندگان ما قابلیت تحلیل و عمقبخشی به مسائلی را که میبینند، دارند. این ویژگی در همه نیست. بعضی از رفقای ما نویسندگان خوبیاند؛ ولی نمیتوانند شرایط را درست تحلیل کنند. بعضی حتی در درک برنامههای کلان هم موفق نیستند. این از دید من نقص محسوب نمیشود. بالاخره توانایی افراد جهت دارد. مرحوم خسروشاهی فرد صاحبتحلیلی بود. این برای ما ارزشمند است. هرکسی که میخواهد مدیریت فرهنگی کند، لازم نیست در آن کار خاص، کارشناس آن حوزه باشد. کافی است با حوزه آشنا باشد. اما اگر کسی دستی بر این آتش داشت و ما از او استفاده کردیم، نتیجه کار موفقیتآمیزتر است. چون فرد با کار آمیخته است و آشناست. آقای خسروشاهی صاحب تحلیل و درک مسائل بود. گاهی اوقات در گفتگوها آدم حس میکرد نقاطی را که ممکن است بعضیها نبییند، ایشان میبیند. در حوزه دفاع مقدس، نویسندگان زیادی داریم که مطلب نوشتهاند. خیلی از این مطالب عمق فلسفی ندارند. چرایی حضور رزمنده در جبهه را در آن نمیبینید. اگر کسی به این مسائل بپردازد، شاید خوانندگان خاص خودش را جذب کند. ولی بخش مغفول در این حوزه است. وقتی داستانی ماجرایی را میگوئیم، این مخاطب عام بیشتری را جذب میکند تا اینکه بخواهیم در خلال داستان، تحلیل کنیم. کسی که اهل تحلیل و نگرشهای عمقی است، نمیتواند سطحی ببیند و بنویسد. مرحوم خسروشاهی جزو کسانی بود که مسائل را عمیقتر میدید. ایشان صاحب اندیشه و فلسفه بود. تجلی این نوع نگاه را در آثارش میشود دید. در کتابهای ایشان، ماجرای صرف نمیبینید. جمله به جملهاش یک کنکاش درونی برای دستیابی به حقایق نهفته در اتفاقات است.
محمدجواد خسروشاهی، فرزند مرحوم، بیان کرد: در خطبه متقین آمده است که افراد باتقوا افرادی هستند که سختی را روی دوش خودشان قرار میدهند تا دیگران راحت باشند. من این را در زندگی پدرم در ابعاد مختلف دیدم. کوچکترین سختی را خودشان به گردن میگرفتند. ایشان به کوچکترین حدود مقید بود. من افتخار میکنم که دینم را از پدر و مادرم گرفتم. میوهفروشی محل میگفت ما ایشان را نمیشناختیم. بعد از فوت ایشان، در تلویزیون متوجه شدیم ایشان چه کسی بودند. حضرت آفا میفرمایند زنده نگه داشتن یاد شهید کمتر از شهادت نیست. کتابهای پدر من هم زنده نگه داشتن یاد شهید بود و به نظرم پدرم مقام شهدا را دارد.
مؤمنیشریف، نویسنده و کارشناس ادبی، اذعان کرد: به لحاظ اخلاقی، ایشان انسان نمونهای بود. از دهه شصت که ایشان را شناختم، چیز بدی از ایشان سراغ ندارم. ایشان هیچ نقطه منفی نداشت.
مؤمنیشریف درباره چگونگی آشناییاش با مرحوم خسروشاهی گفت: آشنایی ما به مجله «سوره» برمیگردد. داستانی از ایشان در «سوره» منتشر شده بود و شهید آوینی آن را خیلی پسندیده بودند. ایشان از دو نفر آن زمان تعریف کردند که یکیاش آقای خسروشاهی بود. ما آن زمان درباره ایشان کنجکاو شدیم. کارهایی که از ایشان خواندهام، ادامه همان نگاهی هست که آقای آوینی در حوزه مستند و مسائل نظری داشت. روایتی که آوینی از انسان انقلاب اسلامی نام میبرد، آقای خسروشاهی همین حوزه را در داستان پی میگرفت. جهان داستانهای ایشان متفاوت است با اکثریت داستان امروز ما. دغدغههای ایشان متفاوت بود. ایشان به دنبال روایت عروج انسان بود. از کارهای ایشان که به یاد دارم، کاری بود که برای شهید باکری نوشتند: «غروب آبی رود». بخشی از کارهای ایشان که مربوط به بعد از جنگ است، داستان جاماندگان است. غربتی را که بعد از رفتن شهدا دارند، پیگیری میکند. یکی از نمونههای خوبش همین «غروب آبی رود» است. ایشان در فضای رمانهایشان زیست کرده بودند. کار آخرشان هم با بحثهای معرفتی شروع میشود که اصلاً خدا چرا انسان را خلق کرده.
این نویسنده همچنین بیان کرد: ادبیات ما نیاز به همین دارد. اگر بنا باشد جایگاه ادبیات داستانی ما در دنیا مناسب باشد، باید از سنتهای ادبی و هنری پیشینیان پیروی کنیم؛ کسانی که رفتند؛ به ویژه شعرا و امثال آقای خسروشاهی. ایشان خیلی شناخته نشد. بخشیاش به ویژگیهای شخصیتی خودش برمیگردد که متواضع بود. در آثارش هم همین طور شد. آثار خوب ایشان معرفی و شناخته نشده است. افرادی مثل من مقصر هستند. کاری داشتند به نام «زخمدار» که کار خیلی خوبی است. معلوم بود این کار را راحت ننوشته و حالاتی را گذرانده. او اصلاً به دنبال شناخته شدن این اثر خوبش نبود. در آخرین دیداری که در حیاط حوزه هنری داشتیم، از ایشان پرسیدم چرا از این کارِ به این خوبی خبری نیست؟ بهسختی راجع به آن توضیح داد. متأسفانه اهل معرفی کارهایش نبود.
وی افزود: اگر میخواهیم بخشی از ادبیات کهن و امروزمان ماندگار باشند، باید مایههای عرفانی داشته باشند؛ حتی ماوراءالطبیعه و غیب. این باید به موج تبدیل شود و این نگاه ترویج شود.
پرویز در ادامه صحبتهای مؤمنی شریف گفت: تلاش ایشان برای نوشتن مطالبی که فلسفه مدنظرش را منتقل کند، در نوشتههای ایشان مشخص است. نوشتن از این جنس کار سختی است. فرق میکند با ردیف کردن یک سری ماجرا پشت سر هم. آنجا فقط یک ذهن فعال لازم دارد تا خیالپردازی کند و قلمی که آشنایی نسبی با داستاننویسی داشته باشد، ولی اینکه تلاش کنی تا عمق مطلب را زیرورو کنی، کار سادهای نیست.
او ادامه داد: این نکته که ما تلاش کنیم افرادی را پرورش بدهیم از این جنس، از عهده بخش حوزه ادبیات خارج است. اینها مسائل اخلاقی و شخصی است که در قلم ما تجلی پیدا میکند. ما در حوزه ادبیات، نهایت کاری که میتوانیم بکنیم، این است که عناصر داستان را بیاموزیم و اشکالات تکنیکی اثر را رفع کنیم؛ اما اینکه مطلبی که فرد مینویسد، اندیشهای منتقل کند، باید صاحب اندیشه باشد تا بتواند اندیشهاش را منتقل کند. اینها آموختنی نیست. با تلاش و ممارست و مبارزه با نفس به دست میآید. از نگاه من مرحوم خسروشاهی یگانه بود و امثال ایشان را بین نویسندگان خوبمان هم زیاد نداریم.
پرویز در ادامه بیان کرد: امیدوارم الان که ایشان بین ما نیست، بتوانیم آثار و اندیشههای او را بیشتر معرفی کنیم و کاری کنیم تا جامعه از این شخصیت محروم نماند. اینها پیش از اینکه نویسنده باشند، پرورشیافتگان مکتب امام و انقلاباند. رفتار و منش انسانهایی از این دست میتواند برای جوان ما الگو باشد. اگر ایشان وارد صنعت هم میشد، مطمئنم تأثیرگذار بود.
معصومه خسروشاهی، دختر مرحوم خسروشاهی، با بیان اینکه نقش پدر بزرگوارشان در زندگیاش خیلی جدی بوده است، افزود: ایشان صرفاً یک پدر نبود؛ بلکه استاد و راهنما و مرشد ما در خانواده بودند. یکی از مشکلات بزرگی که ما الان پیدا کردهایم، این است که کسی که راه تاریک آخرالزمان را برایمان روشن کند، در بین ما نیست. ما سعی میکنیم از لابهلای یادداشتهای ایشان با پدرمان صحبت کنیم و به یادشان بیاوریم.
وی گفت: درباره بحث شرعی که درباره نوشتن دارند، میگفتند من از امام استفتا کردم که آیا رمان تخیلی دروغ است یا نه. و امام گفته بودند اینطور نیست. هرکدام از ما پنج فرزند در همه ابعاد زندگیمان با ایشان به شدت رابطه نزدیک و دوستانه داشتیم. در ماه رمضان که قرآن ختم میکردم، در آیات قران گاهی یاد پدرم میافتادم. چون ایشان مکرراً آن آیه را در صحبتهای معمولیاش تکرار کرده بود. انگار ایشان در صحبتهای معمولیاش داشت برای ما قرآن میخواند. امیدوارم نوشتههای ایشان به مخاطبش برسد.
دختر مرحوم خسروشاهی ادامه داد: با یکی از دوستان قدیمی ایشان صحبت میکردم. میگفت وقتی کتابشان چاپ میشد، از اینکه کتاب را به کسی بدهد و دربارهاش صحبت کند، ابا داشت. از او پرسیدم چرا؟ گفت من فکر میکنم اینها یک موجود زندهاند. اگر بنا باشد به مخاطبش برسد، روزی به دستش میرسد و اگر قرار باشد در هیاهوی عالم گم شود، همان بهتر که گم شود.
احمد شاکری با بیان اینکه سخن گفتن درباره بزرگان ادبیات و هنر سهل و ممتنع است، بیان کرد: سهل است؛ چون اینها به واسطه اثرشان شناختهشده هستند. افراد عادی، زبان هنری برای بیان ما فی الضمیرشان ندارند. ولی نویسندگان کسانی هستند که به تعداد شخصیتشان، خودشان را تکثیر کردهاند. این یک امکان بینظیر است؛ اما امتناع دارند. چون فراتر از همه شخصیتهای داستانشان هستند. اضلاعی که فرزندان ایشان بیان میکنند، چیزهایی است که بعضاً در آثارشان نمیبینیم. این نشان میدهد انسان موجود پیچیده است.
وی گفت: نکته مهم درباره ایشان که این است که توجه ما به آدمها و موضوعیت پیدا کردن آدمها در ادبیات، منتج از مسئلهشناسی ماست. از مسائل میفهمیم ایشان شخصیت بزرگی است. چون بر این مسائل فائق شده. ایشان جزو کسانی بود که در طول زمانی که با ایشان محشور بودم، لغزشی در ایشان ندیدم؛ نه قلمی، نه اعتقادی. میراث گرانقدر ادبیات دهه شصت دفاع مقدس بر باد رفت. نه به دست گلشیری نه احمد محمود. به دست کسانی که چرخیدند. فکرشان چرخید. خسارتی که اینها بر ادبیات ما تحمیل کردند، روشنفکران ما نمیتوانستند تحمیل کنند. ما به نویسنده طراز نیاز داریم؛ کسی که ثابتقدم است و تقلید نمیکند و اهل علم است. یکی از ویژگیهای مرحوم علمشان بود. خسروشاهی درختی بود که ریشه در علوم حوزوی داشت. با باد سیاسی تغییر نکرد. متصل به معرفت الهی بود. خسروشاهی اهل احتیاط بود. برای همین خودش را معرفی نمیکرد. میترسید مبادا رگهای از ریا و شرک در آثارش باشد. بنابراین خودش را معرفی و عرضه نکرد. این احتیاط خیلی مهم است.
شاکری افزود: او بسیار بامطالعه بود و جریانها را میشناخت. اهل بصیرت بود. کسی نبود که به هر ناشری اثرش را بدهد و از هر جشنوارهای جایزه بگیرد. باید راجع به ایشان کار شود که بخشیاش بر عهده فرزندانش است. باید برایش جایزه تأسیس کنند، جلسه بگیرند و یادنامه منتشر کنند. این شخصیتها را نباید رها کنیم؛ چنانکه امیرحسین فردی در فضای ادبی ما رها شد. جایزه شهید غنیپور را او راه انداخت؛ ولی مرامش تکثیر نشد. انجمن قلم باید زندهها را دریابد؛ مثل آقای سرشار. اینها اگر بروند، چیزی را میبرند که قابل بازیافت نیست.
احمد میرزاده در پایام مراسم یادبود گفت: اولین بار ایشان را در حاشیه یکی از جلسات قلم زرین دیدم و مسیری را با هم بودیم. آنجا با ابعاد شخصیتی ایشان آشنا شدم. مهربان بود و خوشقلب و شوخ و عمیق. بعد توفیق یافتم که برای کاری در خدمت ایشان باشیم؛ مجموعه رمانهایی در حوزه زندگی اهل بیت. قبول کردند رمانی درباره زندگی حضرت عباس بنویسند که هنوز منتشر نشده. اگر ایشان وسواس ادبی و هنری و شرعی نداشت، آن اثر تا الان منتشر شده بود. برای بررسی و پیشبرد این پروژه، جلساتی برگزار میشد. جایی که بحث درباره مبانی اعتقادی شیعه میشد، مرحوم خسروشاهی بسیار غیرتی میشد. تعصب ایشان را روی مکتب تشیع آنجا دیدم. چک پیشپرداختی به هنرمندان آن طرح تقدیم کرده بودیم. ایشان مدتی نمیرفت چک را پاس کند. یک بار سراغ گرفتم از ایشان. گفت این چک را امام رضا به من داده که من درباره حضرت عباس بنویسم. چطور این را خرج کنم؟ لای قرآن گذاشتهام.
نظر شما